Sunday, September 2


به دلايل نامعلومی مدتيه نمی تونم اون طوری كه دلم می خواد اون چيزی روكه دلم می خواد بنويسم .
اگرهم بنويسم تحريف شده س
حس بديه خودت خودتو تحريف كنی
انگار گير افتادم تو يه تور ماهيگيری و هرچی بيشتر دست و پا می زنم و تقلا می كنم تور بيشتر گره می خوره ..
بيرونو می بينم ولی راه ِ دررو ندارم .
بهتر بگم : محكوم به فنا شدم !
شايد فكر بدی نباشه تا اطلاع ثانوی برم سراغ همون دفتر ِ نارنجی و خودكار ِ بيك ام
شايدم فكر بدی باشه ..
ولی اشكالی نداره من صبورم
هرچقدر لازم باشه خودمو تحمل می كنم .
آتيش روشن می كنيم كه خاموشش كنيم ، غير از اينه ؟


1 comment:

Anonymous said...

سعی میکنم خودخودم باشم،دفتر نارنچی را بر میدارم مینویسم ومینویسم،نوشته هایم مجموعه ای می شوند از کلمات درهم که درپایان تبدیل به خطوط مبهمی می شود که رنگ می بازند