Monday, June 11

It's quite tricky,
but don't worry, I'll tell you what to do:
you have to stay calm and confident,
believe you are gonna reach the end,
run as fast as you can,
never slow down and most important of all
don't be scared of what's awaiting you..

yup

3
2
1
GO
.


1 comment:

بابک said...

Salam, rastesh emruz etefaghi weblogeto didam,koja? tu orkut:-)zamani ke tu profil ha fozuli mikardam,har chand fozuli hamshe moghuf bude.:-)
webloget ghashange,manam ino vasat ferestadam har chand be matlabet rabti nadare:-)


نگاهی به دیوار انداختم.معلوم نبود کی آن را این جا روی پل،آن هم طوری که بزرگ راه کاملا مسدود شده بود گذاشته بود.پیاده شدم و به دیوار با دقت نگاه کردم؛معلوم بود که کم کم ساخته شده،آجرهای پایین مربوط به سالیان کهن بود شاید هم از جنس آجرهای اهرام مصر،گیرم،ناگهان وجود آن را احساس می کردم و بقیه احساس می کردند شاید هم در واقع هیچ کس تعجب نکرده بود.نگاهی به بالای دیوار انداختم،سر به فلک کشیده بود.برگشتم که سوار ماشین عهد بوقی ام بشوم بقیه ی راننده ها را دیدم که از سر صبر نشسته بودند و بعضی ها هم سیگاری گیرانده بودند و پک به پک دود می کردند.روی فرمان ماشینم ضرب گرفتم،همیشه همین طور است؛نه راه پیش برای آدم میماند و نه راه پس.چاره ای نبود و من هم حوصله نداشتم.دنده عقب گرفتم و آن قدر عقب رفتم که صدای تماس سپر ماشینم را با ماشین عقبی شنیدم،بعد با تمام سرعت رفتم تو دیوار،ماشین قراضه ام که به فوتی بند بود درجا منفجر شد و تکه های ماشین و دیوار فرو ریخته و قطعه های بدن شعله ور من به درون آب سرازیر شد.در حالی که می سوختم و می مردم فهمیدم که راه باز شده و ماشین ها همه بوق می زنند و برای رفتن عجله دارند و سیگارشان را از پنجره ها پرت می کنند؛به کلی صبرشان را از دست داده بودند.ا
این ها دیگر چه مردمانی هستند که پشت دیوار کهن آماده ی خراب شدن با صبر می ایستند و صدا ازشان در نمی آید ولی روی جاده ی باز و بدون مانع با عجله بوق می زنند و سر و صدا می کنند