Thursday, October 11

تحريف؟ كار از تحريف گذشته ...
من دارم خدمو با دستای خودم خفه می كنم
هيچ فكری تو اين دنيا نيست كه هر روز از تو سرم نگذره
لحظه ای نيست كه از خودم بدم نياد و از اين انزوای كوفتی كه مثل ِ خوره می افته به جونم و خونمو می خوره منزجر نباشم
با اينهمه همچنان ثانيه ای نيست كه با تمام وجودم به آدما اميدوار نباشم ...
تمام نيروهای درونی من دارن با تمام قوا با هم می جنگند
اين تناقض ِ كه داره منو از پا در مياره
...
امروز بالاخره گريه كردم و حالم بهتر شد
ای كاش تو هم به اندازه خودم به من اميدوار بودی
اگه اين تناقض رو هم نداشتم كه تاحالا از پا در اومده بودم
گوش بدم هيچی عوض نميشه 'In Rainbows' صد بار ديگه هم اگه به
ولی اگه لازم باشه روزی صد بار گريه می كنم
و انقدر گوش می كنم كه اونم تكراری بشه



No comments: